سرگشته

دوران نهفتگی ...

سرگشته

دوران نهفتگی ...

درباره بلاگ

در آینده پاره ای از توضیحات داده میشود ..

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۱ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۰۶

4 = 2 × 2

 "جان گرایان بدوی نشین"

 "خردگرایان کاخ نشین"



چرا عاخه ؟!...

۱۷ شهریور ۹۳ ، ۰۲:۱۴

مرد باش!

صدای تو را آرام گوش میکنم...

تا تشویشم عامل بد شنیدنم نباشد!

صدای تو ریتم قلب زندگی من است...

صدایت را از من نگیر یارا!

بی صدایت میمیرم.

یارفیق...

یا شفیق...

یادت هست آن شب؟؟!

شبی که خاطره شد

شبی که تولدی از نو شدم

شبی که دستت را کشیدی بر سر"من رفیق له"

گویی دیگر خلاف انصاف است بگویم "...من انیس له"

چون تو هستی عشقم...

نکند چون که سردم اخم کنی ها یه وقت!

اخم تو من_سوزان است!

دم آخر بنما بازدمی در دم من!

غافلان بی نفس اند !

غافلان عالم دهر خویش اند!

از بی نفسی بی عسل اند.

سخته خاکی بی ثمر

سخته دادی خنده دار

سخت است حالا جوانم بی بخار

سخت تر آن پیر خود فحاش را...

این جمله را آویخته بود بر گردنش:

صد ننگ نثار نفس بی عبرت باد!

:::
:::
[یاد آرمان ها و آرزو هایش آتشش میزنند.]

.............................................................

اگه زیاد جالب نشد بذار به حساب نا بلدی!
شاعر نیستیم که
ادعایی هم نیست
۱۶ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۰۳

ارزش های نا به من!

شاید بیشترین دلیل عدم انجام یا پاسخ امر شیرین لبخند،تلاش برای انجام و نگه داشتن امر بسیار شیرین تر دل شکستگی ام بوده است!

همچنین

شرمنده از اینکه انسان هستم و "ان للقلوب اقبالا و ادبارا"!

شرمنده از اینکه وقتی بعد از چندی و اندی دیدمت انگار زیاد پدیده ی مهمی اتفاق نیفتاد!

شرمنده از اینکه  یکسال هم نبینمت و نیام پیشت آب از آب خاطرم هم تکون نمیخوره!

و

واقعا ببخشید از اینکه ارزش اطرافیان به نسبتشان و سابقه شان نیست!

وقعا ببخشید از اینکه منتی سر کسی ندارم!

واقعا ببخشید از اینکه میخوام حال خوبمو نگهدارم!

واقعا ببخشید از اینکه ترحم کردن بلد نیستم!

همچنین

ببخش از اینکه چیزای خوبی رو که تو داشتی و داریو من ندارم!

بخش از اینکه تو فهمیدی و من نفهمیدم هنوز!

ببخش از اینکه دلیلاتو فقط خودت میفهمی و فقط واسه خودته!

ببخش از اینکه نمیتونم با تو هم مسیر باشم!

ببخش از اینکه بهشت رو نمیتونم ندیده بخرم!

ببخش که بهت گفتم کوو ؟؟؟؟!

ببخش از اینکه جایی واست ندارم!

ببخش از اینکه مثل کسی نیستم!

ببخش از اینکه میخوام راحت باشم!

ببخش از اینکه میخوام تو چیزی که دوس دارم محو بشم و بگم شما؟؟؟!

ببخش از اینکه تحمل ندارم! 

ببخش از اینکه تو کَبَد  هستم 

ببخش از اینکه قرار نیس همیشه تو اینجا بمونم!

ببخش از اینکه دوباره نمیتونم زندگی رو تجربه کنم!

ببخش که نمیتونم سیب زمینی باشم!

ببخش که بهت میگم آقا خره!

ببخش که دوستی رو تو جایی بیشتر از پنج،شیش inch میخوام!

ببخش که آدمای مثل همو دوس ندارم!

ببخش که بعضی وقتا پوزم تو همه!

ببخش از اینکه از این به بعد نمیتونم رفاقتی کاریو بکنم!

ببخش از اینکه غدای خوب گیرم نیاد نمیمیرم!

"ببخش از اینکه به خاطر بعضی نا پختگی هات و اعتماد من هنوز دارم درد میکشم!"

________________________________________________________________________


_شرمنده از اینکه حرفا رو به صد تا زبون زدم ! و از کلمات تکراری و خسته کننده استفاده کردم!(ببخش از اینکه همیشه روحی تو حرفام نیس!)

_شوخی نداریم که!

_*این متن کم وزیاد میشه احتمالا.

۱۵ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۰۸

بالانس!

آسمان و دیدینش را دوست دارم!

نقشه ی کره ی زمین را دوست دارم!

از اینکه روزی شوق پرواز داشتم را دوست دارم!

حس و حال سفر به مشهد با هواپیما و دیدن دنیا از اون بالا رو دوست دارم!

نشستن گوشه ای از صحن جامع و نگاه کردن به اطراف و آدمها را دوست دارم!

علی را دوست دارم!

آدم هایی مثل چمران را دوست دارم!

فعالیت سلول سرطانی را هم دوست دارم!

گریه به حال خود را دوست دارم!

رفتن به جمعی دوستانه و بچگانه لذت بردن را دوست دارم!

وجود دوستی ک به من عتاب میکند را دوست دارم!

رفتن به بلندای کوه و نگریستن به آدما رو دوس دارم!
رفتن به قبرستان و دیدن غسال خانه را دوست دارم!
:: 
::
کلا از چیزایی که وقتی بهشون فکر میکنم یا انجامشون میدم و باعث میشه که از "بهترین بودن یا بدترین بودن" جلوگیری کنه رو دوست دارم!