سرگشته

دوران نهفتگی ...

سرگشته

دوران نهفتگی ...

درباره بلاگ

در آینده پاره ای از توضیحات داده میشود ..

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

۰۴ مهر ۹۳ ، ۱۷:۰۴

کلاه به مقدار زیاد!

اگه راس میگی پاشو اونو بیار.
بیا بدو بدو کنیم...
.
.
.
چرا باز نگاهت به اون جا میخ شد؟1
مگه اونجا چیه؟

*

جملاتی مانند لنگ ش کن و سخت گیری هایی که ناتوانی ش رو بیشتر نشون میداد
نمکی بود بر زخم کهنه ش
زخمی که برای آن طبیب ی نبود و پس از هر بار گشتن به دنبال مرهم آخرش به اون نقطه ای میرسید که بت ها شکسته میشد.
تقصیر خود بت سازش بود
بازم میرفت تو لاک خودش و تا یه مدتی حسی نسبت به انجام هیچ کاری نداشت
جز اینکه صفحات خوندشو دوباره ورق بزنه و دوباره تجدید بی رغبتی

*

دل زدن به دریا و محو یه جایی شدن که از روی "درد مرگ و پیری"، تنها چاره ی این جوان زخمی بود.
مثل همون کسی که وقتی دغدغه زیباتر شدن داشت به هر چیزی نه نمیگفت!
شاید کار یکی دیگه بوده که شاید راه برگشت زیبایی ش بسته نشده!
حامد میگه: عمری، این در و اون در زد این دل، همه جا سر زد این دل...

*

آهوی نو پا دگر یادگرفته که گرگ شود
دندان تیز داشته باشد و به بعضی ها نیش بزند
دندان به دندان؛نیش به نیش..
روزگار نامردی که پس از مرگ سهرابش خرمنی نوش دارو پیشکش میدهد؛(میگه بیشتر هم میخوای هست!)
همانی که گفت از پدر و مادرت هم باید بگذری؛
شیر محبت را ببند تا خودت خشک نشی؛
 هدف شیرینی که ته مزه ی اشک دارد.

*

دخترکی که پس از هر روزی که جای خالی ش رو میچشید و
از نگاه همیشه ثابت ش که زل زده بود تو چشم ت مادامی که به ش نگاه میکردی شکایت میکرد
شاید خاک ستوناش میریخت
وجودشو میلزوند...
___________________________________________________________________________________________
1.چرخ ویلچر.